سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

آغوش حقیقت، بارهای عظیم

Hercules Holding The World

در خرابات نشستن، راندن و به خویش خواندن. این کجی‌ها راست کردن،‌ این دروغی‌های راست‌نمای تباه. آن تباهی‌ها آتش زدن و در دم آتشین خویش فرو دادن، و آنگاه برآوردن چون بالهای فرشتگان.


این ابلیسکان به ابلیسی خویش واگذاشتن، آن نکومردان به نکومردی خویش. تا شرّی و نکویی روزی هر دو از خویش ملول آیند و راه حقیقی بجویند. 


خسته و ملول و زار، آنگاه که روح به آستانه رسد، حقیقت کمر می‌شکند و غبار راه از پاهای تاول‌بسته می‌ستاند و مرهم می‌نهد و بر زخم‌ها بوسه می‌زند.


چون می‌روی حقیقت بدرقه‌ات می‌کند، و چون بازمی‌گردی به آغوشت می‌گیرد و بارهای عظیم خویش بر دوشت می‌نهد. این بار بادا تاب آری!


حلمی | هنر و معنویت

آغوش حقیقت، بارهای عظیم | هنر و معنویت | حلمی

موزیک ویدیو: Karl Jenkins - Adiemus

۰

این‌چنین هنری..

Fire Dance Fish by Ashvin Harrison

نیمی به بقا، نیمی به فنا. نیمی به رزم، نیمی به بزم. نیمی به هستی، نیمی به نیستی. نیمی این و نیمی آن. ای آن در این ریخته! ای عدم موزون! ای حقیقت! 


ای حقیقت! نوایت سوزناک و آستانت مرمر سرد آتشین! ای بی‌نام! جامت سروش هوشیاری‌هاست. ما را در خود نابود کن و بود کن! 


این‌چنین هنری که هر آینه از خویش برخاستن و از مرزها برگذشتن. این چنین هنری، که نابودن و در عدم ناسودن. این چنین هنری جان را رواست. 


از مرزها بیرون مشو، بالا رو! از مذهب‌ها بالا رو و از هر چه هست بالا رو! از حیوان بالا رو و از انسان بالا رو، و آه ای روح! از روح بالا رو!


این‌چنین هنری
که هر آینه
از خویش برخاستن 
و از مرزها برگذشتن.


حلمی | هنر و معنویت


نقاشی: "ماهی رقص‌آتش" از آشوین هریسون

موسیقی: Johann Strauss II - Morning Papers
۰

چنین گفت عشق

Photo Manipulation by Akshay Naik

جان به حقایق نیاز دارد، نه به احکام. حکم هرچند برای طبع خام دواست، و فرمان گرچه برای عقل شفاست، لیکن برای قلب، حقیقت نوشداروست و بر جان تنها حقیقت رواست.


قلب، خون تازه می‌خواهد، نه خون مرده‌ی مردابها و خوابها و سرابها. آب باید از سرچشمه بجوشد. آب تازه، آب روح. آب عشق، آب نَفَس. جان عاشق، زندگی می‌خواهد، رقص می‌خواهد، تپندگی و تپیدن می‌خواهد، نه فقه، نه شر، نه قفس.


" قلب، آزادی می‌خواهد.
و آزادی آنِ من است،
و در دامان من است.
پس به سویم این مردگی‌ها بها کنید.
بمیرید و هنر زنده شدن فرا آموزید."
چنین گفت عشق.
با آن نگاه خیره،
آن چشمان خون.


حلمی | هنر و معنویت

۰

تنها تو، به نام تو، برای تو

Painting by Jeanie Tomanek

تمام خرابی‌ها و رنج‌ها را به نام تو و برای تو تاب‌آوردن، ورنه این جهان و خلایقش که به یک تف هم نمی‌ارزند. تمام این‌ها را برای تو تاب‌آوردن. 


از ما برآوردن، و از ایشان فروریختن. از ما برآوردن و از ایشان باز فروریختن. برآوردن و هرگزا هرگزا هراگزا از برآوردن دست‌نکشیدن، و ایشان را از فروریختن. هر کس به طبع خویش. 


تنها تو، به نام تو، برای تو.


حلمی | هنر و معنویت


نقاشی از: جینی تومانک

موسیقی: Rajna - The Door of Serenity
۰

کشف گوهر، داستان بی‌انتها

بر هر جوینده‌ی راستین است که به کشف گوهر درونی خویش به هر رنج و مشقّتی که باشد همّت گمارد. سرانجام زمانش فرا می‌رسد تا یک جوینده‌ی حقیقی از شرع ورق به طریق حقیقی شناخت خویش قدم گذارد. 


ابتدا نقل حدیث بزرگان و تفحّص در کلمات حق، سپس کشف حقیقت در درون خویش و ماجرای خویش را دریافتن. اوّلی یک قدم، دوّمی هزار قدم بی‌انتها.. 


داستان روح
این داستان بی‌انتها.


حلمی | هنر و معنویت

کشف گوهر، داستان بی‌انتها | هنر و معنویت | حلمی

۰

هنر خود بودن؛ گور پدر دنیا!

در تمام رنج‌ها دوام آورده‌ام
دوام خواهم آورد،
در تمام دردها.
چرا که هنر خود بودن را می‌دانم.
چرا که می‌دانم هر بار 
چگونه سر برآورم و بگویم:
گور پدر سنّت‌ها!
گور پدر آیین‌ها!
گور پدر عزا و ادا!
گور پدر سال‌های نو!
و همه حال‌های هوا!


در تمام ایّام و ادوار دوام آورده‌ام،
چرا که می‌دانستم کیستم؛
من روحم،
ذرّه‌ی خدا.
و هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند
از آن خویش در آوردم.


این بار به صدای رسا
فریاد می‌دارم
تا ابد تا همیشه:
گور پدر عزا و ادا!
گور پدر سال‌های نو!
گور پدر قدیم و جدید!


گور پدر دنیا!
من از آن توام.


حلمی | هنر و معنویت

هنر خود بودن | گور پدر دنیا | هنر و معنویت | حلمی

موسیقی: (KINO - Spokoynaya Noch (Calm Night

۰

هنر و معنویت

آنکس که هنر نمی‌فهمد
خدا نمی‌فهمد.


حلمی | هنر و معنویت

هنر و خدا | هنر و معنویت | حلمی

موسیقی: بهترین‌های چایکوفسکی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان